۱۳۹۰ مرداد ۲۲, شنبه

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود!


هر سال این ماه مبارک می فهم چقدر از خودم دور شدم...
چقدر ازخانه ملکوتی پدر دور شدم...
در سرزمین مصریان..
تنها و بدون جامه ای راستین.
هر سال این ماه
مرا گویی چرایی؟
من چه دانم پدر...
تو دانی و خاموشی...
من به مصر مانده ام.
پدر!
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
گاهی به آسمان می نگرم..
اما هنوز در مصرم...
محب
(در نگاه به سرود جامه فخر یا سرود مرواید نوشته شده در قرن دوم میلادی به زبان سریانی. بنگرید به ارزش میراث صوفیه. عبدالحسین زرین کوب)

۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

بدترین شعرمن!


وقتی به جای ساز سه تار
تنهای صدای دلخواه
 صدای ساعت است...
وقتی که انتظار
لبخند مرگ به لبهای طاقت است
وقتی تأملات دکارتی، پرند محض
وقتی تمام شعر ها شکایت است
وقتی که وقت نیست زمان در سکون مرگ
وقتی وقوع واقعه بی نهایت است
وقتی که وقت حشو می شود به شعر من
وقتی که وقت، وق وق سگهای غارت است
وقتی که مولوی و سعدی گرفته دود
وقتی که زیر پل حافظ
یک فقیر
شاید نشسته به عادت است
وقتی که اوج آرزو یک چراغ زرد
آری که آرزو بهترین سعادت است
وقتی که وزن شعر تو از نو شدن گذشت
بشکن که کهنه شد
باشد.
ترق!
شکست...


(محب! بهمن ماه 89)