۱۳۹۱ تیر ۲۱, چهارشنبه

قیام بر علیه واقعیت ها


به نام خدا
قیام بر علیه واقعیت ها
سئوال مهم و بسیار مهم این است که آیا می توان بر علیه واقعیت ها قیام کرد؟ یا باید نشست و تنها منتظر حوداث کاملا واقعی ماند؟
حال اگر بحث میان مرگ و زندگی باشد چه؟ باز نیز باید واقعیت را پذیرفت؟
ایا انسان آنقدر اختیار ندارد که در برابر واقعیت برخیزد؟
منظور من از خیزش تغییر واقعیت نیست چون آن خود واقعیت دیگریست شاید تلخ تر از واقعیت اولیه بلکه منظور تنها نپذیرفتن آن است.
چه اجباریست که بسیاری از واقعیت های تلخ  را بپذیریم؟
ایا می توان خیال را جایگزین واقعیت کرد؟
بزرگان روشنگری و حتی بسیاری از مشاییان انگشت اتهام را به سوی من نشانه می روند و جنون _ که خود واقعیتی ست_ را نسبت می دهند.
باشد من مجنون. اما ......
اما حاضرم مچنون باشم اما آنقدر احمق نباشم که انتظار بکشم که رگبار واقعیات بکند بنیادم! البته که قدما به درسته می گفتند واقعیت تلخ است مثل ته خیار.
اگر درد داری و دردت دوایی ندارد آن درد را نپذیر.
شاید خنده دار به نظر آید اما امتحانش تنها نیاز به چند لحظه چشم بستن دارد...
چشمهایم را می بندم.
مادر زنده است، گوشه اتاقش قرآن می خواند.
خاله به سفر تبریز رفته است.
آقاجون در خانه است.
صفحه کلید کامپیوتر من خیس نیست.
...