۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

سجده


مولای من!
جانم به فدایتان
ساعتی دیگر اذان است...
دلم عجیب شور گرفته...
می شود این صبح به جماعت نروید؟
از این جماعت می ترسم!
مولا! می ترسم!
از این سکوت می ترسم...
از...
مولای من...

(محب 2:50 دقیقه بامداد 19 رمضان 89 تفلیس)

۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

هرسال 31 اسفند ماه



به نام خداوند 31 اسفندماه

هرسال 31 اسفندماه دله دزدهای جنوب شهر مرخصی بدون حقوق می گیرند و به ماهی گیری می روند.

هر سال 31 اسفند ماه وزیر امورخارجه به خارج خانه می رود بی آنکه کفشش را واکس بزنند! و تا صبح با کارگران شهرداری سیگار بدون دود می کشد!

هر سال 31 اسفند ماه سربازها در خطوط مقدم با جدیت تمام ترقه بازی می کنند. ترق!

هرسال 31 اسفند ماه پرچم تمام کشورها سفید می شود، سفیدِ سفید به رنگ کفن!

هرسال 31 اسفند ماه یتیمان با پدر و مادر می شوند و جوانان با پیرزنان شهر به کافه می روند و شاید...

هرسال 31 اسفند ماه معلم ها 5 نمره به بچه های تنبل اضافه می کنند! فقط بچه های تنبل.

هرسال 31 اسفند ماه همه چیز خوب و زیبا می شود!

هرسال 31 اسفند ماه...

هرسال 31 اسفند ماه...

هرسال 31 سفندماه من تو می شوم!!!

(محب شاید31 اسفند ماه)

* این متن را در استقبال از یا بهتر بگویم به تلقید آدرین هنری نوشته ام. متن اصل شعر زیبای هنری را در اینجا بخوانید