!پرندیات من
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا رادردا که راز پنهان خواهد شد آشکاراکشتی شکستگانيم ای باد شرطه برخيزباشد که بازبينيم ديدار آشنا راده روزه مهر گردون افسانه است و افسوننيکی به جای ياران فرصت شمار يارادر حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبلهات الصبوح هبوا يا ايها السکاراای صاحب کرامت شکرانه سلامتروزی تفقدی کن درويش بینوا راآسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف استبا دوستان مروت با دشمنان مدارادر کوی نيک نامی ما را گذر ندادندگر تو نمیپسندی تغيير کن قضا راآن تلخ وش که صوفی ام الخباثش خوانداشهی لنا و احلی من قبله العذاراهنگام تنگدستی در عيش کوش و مستیکاين کيميای هستی قارون کند گدا راسرکش مشو که چون شمع از غيرتت بسوزددلبر که در کف او موم است سنگ خاراآيينه سکندر جام می است بنگرتا بر تو عرضه دارد احوال ملک داراخوبان پارسی گو بخشندگان عمرندساقی بده بشارت رندان پارسا راحافظ به خود نپوشيد اين خرقه می آلودای شيخ پاکدامن معذور دار ما را
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
پاسخحذفدردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانيم ای باد شرطه برخيز
باشد که بازبينيم ديدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نيکی به جای ياران فرصت شمار يارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا يا ايها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درويش بینوا را
آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نيک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغيير کن قضا را
آن تلخ وش که صوفی ام الخباثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
هنگام تنگدستی در عيش کوش و مستی
کاين کيميای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غيرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آيينه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشيد اين خرقه می آلود
ای شيخ پاکدامن معذور دار ما را