مولای من!
جانم به فدایتان
ساعتی دیگر اذان است...
دلم عجیب شور گرفته...
می شود این صبح به جماعت نروید؟
از این جماعت می ترسم!
مولا! می ترسم!
از این سکوت می ترسم...
از...
مولای من...
صدا، دوربين، نور، حركت: آري حركت آغاز ميشود و من و تو به سوي انسانيت ميشتابيم؛ بهسوي اصلاح تركهاي دلمان و بهسوي ترميم زخمهاي روح خستهمان. در اين درياي طوفانزده وجومان را به قايقي از جنس خداميسپاريم و ميرويم بهسوي ساحلي امن؛ ساحلي از جنس حقيقت، از جنس نور؛ از جنس خويشتن. قرار ما با دلمان شب قدر است؛ امشب حركت ميكنيم. كولهبارتان را بستهايد؟؟؟
گويند علي را كه خدا بود، نبود
پاسخحذفگويند كه از خدا جدا بود، نبود
من در عجبم ميان اين «بود» و «نبود»
اين «بود» چه بودي است كه هم بود و نبود
حميد سبزواري:
پاسخحذفای آمده در کعبه ز مادر به وجود
وی رفته به مسجد ز جهان وقت سجود
از آمدن و رفتن تو دانستم
سرمایهي زندگی قیام است و قعود
گویند کریم است و گنه میبخشد
پاسخحذفگیرم که ببخشد، ز خجالت چه کنم
طبيبا! كودكان چشمانتظارند
پاسخحذفبهجز باباي ما، بابا ندارند
تكلم كن ز بيمارت سخن گوي
ولي آهسته در گوش حسن گوي
صدا، دوربين، نور، حركت:
پاسخحذفآري حركت آغاز ميشود و من و تو به سوي انسانيت ميشتابيم؛ بهسوي اصلاح تركهاي دلمان و بهسوي ترميم زخمهاي روح خستهمان. در اين درياي طوفانزده وجومان را به قايقي از جنس خداميسپاريم و ميرويم بهسوي ساحلي امن؛ ساحلي از جنس حقيقت، از جنس نور؛ از جنس خويشتن.
قرار ما با دلمان شب قدر است؛ امشب حركت ميكنيم. كولهبارتان را بستهايد؟؟؟