ّآفريدگار من! گاهي هجوم بودنت بوي نبودن ميدهد؛ گاهي از فرط بودن انگار نستي:
یک شبی مجنون نمازش راشکست بی وضو، در کوچهي لیلا نشست عشق، آن شب مستِ مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجدهای زد بر لب درگاه او پر ز لیلا شد دل پر آه او گفت یارب از چه خوارم کردهای بر صلیب عشق، دارم کردهای جام لیلا را به دستم دادهای وندر این بازی شکستم دادهای نشتر عشقش به جانم میزنی دردم از لیلاست، آنم میزنی خستهام زین عشق، دلخونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکن مردِ این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو؛ من نیستم گفت ای دیوانه لیلایت منم در رگ پیدا و پنهانت منم سالها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی عشق لیلا در دلت انداختم صد قمار عشق یکجا باختم کردمت آوارهي صحرا، نشد گفتم عاقل میشوی اما نشد
سلام دلیل خاصی وجود داره که از ادبیات مرسوم فارسی استفاده نمی کنین ؟انتخاب گریست به جای گریید شایسته تر نیست؟ حداقل در تلفظ ،اگه نوشته شما رو شعر حساب کنیم به نحوه تلفظ واژگان هم باید اهمیت داد. البته نظر خودتونه و وبلاگ خودتون. ولی درک مضمون نوشته تون به دلیل این گرامر یا ترکیبات واژگانی خاص دشواره. تکه ای مثل حتی بودن باران؟ مفهوم ادبی یا منطقی خاصی رو به ذهن _من البته_ متبادر نمی کنه به هر حال گاهی وقتا بارش احساسات در قالب وازگای مرسوم نمی گنجه.مولانا هم گاهی وقتا از صوت استفاده می کرده نه کلام همواره شاد و عاشق بمانید
سلام برادر! شعري كه از «معراج» فرستادند كمي ناقص است. اين شعر از آقاي «مرتضي عبداللهي» است و متن كامل در زير آمده است: یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه ی لیلا نشست عشق، آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجدهای زد بر لب درگاه او پر ز لیلا شد دل پر آه او گفت یا رب از چه خوارم کردهای؟ بر صلیب عشق، دارم کردهای جام لیلا را به دستم دادهای وندر این بازی شکستم دادهای نشتر عشقش به جانم میزنی دردم از لیلاست، آنم میزنی خستهام زین عشق، دلخونم مکن من که مجنونم، تو مجنونم مکن مردِ این بازیچه دیگر نیستم این تو، این لیلای تو؛ من نیستم گفت ای دیوانه لیلایت منم در رگ پنهان و پیدایت منم سالها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی عشق لیلا در دلت انداختم صد قمار عشق، یکجا باختم کردمت آوارهي صحرا نشد گفتم عاقل میشوی، اما نشد سوختم در حسرت یک «یا رَبَت» غیر «لیلا» بر نیامد از لبت روز و شب او را صدا کردی ولی دیدم امشب با منی گفتم «بلی» مطمئن بودم به من سر میزنی در حریم خانهام در میزنی حال این لیلا که خارت کردهبود درس عشقش بیقرارت کردهبود مرد راهش باش تا شاهت کنم صد چو لیلا، کشته در راهت کنم
وقتي كه نباشي ديگر فرازي نيست؛ فرود است، سقوط آزاد، پرتاب به بيوزني محض...
پاسخحذفوقتي كه نباشي...
اي واي از اين بيحاصلي...
ّآفريدگار من! گاهي هجوم بودنت بوي نبودن ميدهد؛ گاهي از فرط بودن انگار نستي:
پاسخحذفیک شبی مجنون نمازش راشکست
بی وضو، در کوچهي لیلا نشست
عشق، آن شب مستِ مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجدهای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یارب از چه خوارم کردهای
بر صلیب عشق، دارم کردهای
جام لیلا را به دستم دادهای
وندر این بازی شکستم دادهای
نشتر عشقش به جانم میزنی
دردم از لیلاست، آنم میزنی
خستهام زین عشق، دلخونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مردِ این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو؛ من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آوارهي صحرا، نشد
گفتم عاقل میشوی اما نشد
سلام
پاسخحذفدلیل خاصی وجود داره که از ادبیات مرسوم فارسی استفاده نمی کنین ؟انتخاب گریست به جای گریید شایسته تر نیست؟ حداقل در تلفظ ،اگه نوشته شما رو شعر حساب کنیم به نحوه تلفظ واژگان هم باید اهمیت داد.
البته نظر خودتونه و وبلاگ خودتون. ولی درک مضمون نوشته تون به دلیل این گرامر یا ترکیبات واژگانی خاص دشواره. تکه ای مثل حتی بودن باران؟ مفهوم ادبی یا منطقی خاصی رو به ذهن _من البته_ متبادر نمی کنه
به هر حال گاهی وقتا بارش احساسات در قالب وازگای مرسوم نمی گنجه.مولانا هم گاهی وقتا از صوت استفاده می کرده نه کلام
همواره شاد و عاشق بمانید
خوشحالم كه بعد از ماهها نوشته را ويرايش كرديد. «بودن» باران دير شد «بدون» باران ولي شكر خدا كه شد.
پاسخحذفسلام برادر! شعري كه از «معراج» فرستادند كمي ناقص است. اين شعر از آقاي «مرتضي عبداللهي» است و متن كامل در زير آمده است:
پاسخحذفیک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق، آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجدهای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کردهای؟
بر صلیب عشق، دارم کردهای
جام لیلا را به دستم دادهای
وندر این بازی شکستم دادهای
نشتر عشقش به جانم میزنی
دردم از لیلاست، آنم میزنی
خستهام زین عشق، دلخونم مکن
من که مجنونم، تو مجنونم مکن
مردِ این بازیچه دیگر نیستم
این تو، این لیلای تو؛ من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق، یکجا باختم
کردمت آوارهي صحرا نشد
گفتم عاقل میشوی، اما نشد
سوختم در حسرت یک «یا رَبَت»
غیر «لیلا» بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم «بلی»
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانهام در میزنی
حال این لیلا که خارت کردهبود
درس عشقش بیقرارت کردهبود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا، کشته در راهت کنم
سلام برادر! جملهي من اشكال داره. «از» در جملهي اول اضافي است.ممنون ميشم اصلاح بفرماييد.
پاسخحذف